درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • تقدیم به تنها عشقم
  • عسل طبیعی
  • جی پی اس موتور
  • جی پی اس مخفی خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان-رمان و آدرس x2mu.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 66201
تعداد مطالب : 46
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

رمان




روزی مردی به کنار رودخانه ای رفت ، سرش را بلند کرد و در دل گفت : پروردگارا تو به من چشم داده ای و من تو را به خاطر این که می توانم گل ها را ببینم شاکرم. تو به من گوش داده ای و من تو را از این که می توانم آواز مرغکان را بشنوم شاکرم. تو به من دست داده ای و من از این که می توانم نسیم ملایم را با آن ها لمس کنم شاکرم و اکنون از تو سه خواسته دارم : تو را ببینم ، صدایت را بشنوم . لمست کنم !
لحظاتی صبر کرد و سرش را به زیر انداخت و چهره اش در آب افتاد ؛ ناگهان باران گرفت و او با شور و مستی فریاد کشید وای باران و دستانش را بلند کرد تا باران آن ها را بشوید. هنگامی که باران تمام شد مرد گفت خداوندا برای این باران از تو متشکرم اما نه من تو را دیدم نه صدایت را شنیدم و نه تو را لمس کردم !
و آن مرد هرگز نفهمید …

�ید�3 ��P>, �. از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندى زد و گفت : دخترم ، نگران نباش ؛ آن معجونى که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.

 

�؇} ���. �W, پرسیدم چرا ناراحتی ؟ گفت : پدر دختری که دوستش دارم گفته دخترش را به کسی میدهد که اسب داشته باشد ! من اسبم را به او دادم ولی ناگهان به خود آمدم و دیدم دیگر هیچ چیز ندارم … از ادامه دادن راه منصرف شدم و به شهرم بازگشتم … و با نارحتی به حلاج گفت : من بعد از این همه سال انتظار ، نتوانستم خدا را زیارت کنم !!!
و حلاج به او گفت :
تو خدا را زیارت کردی …
خدا سرپناهی نداشت ، تو برای خدا سرپناه ساختی !
خدا زخمی بود ، تو خدا را درمان کردی !
خدا گرسنه بود ، تو خدا را سیر کردی !
خدا تنها و غمگین بود ، تو خدا را از تنهایی درآوردی !
و حلاج در پایان گفت : خدای حقیقی در هیچ کشوری و بر هیچ زبانی زندانی نیست …
خدا ، یاری رساندن به انسانهاست !!!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, :: 20:11 ::  نويسنده : Hadi